دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 7هزارگزی باختری سکوهه با 1200 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 7هزارگزی باختری سکوهه با 1200 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه و 5هزارگزی باختر شوسۀ زاهدان به زابل. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرم و معتدل با 117 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان است. آب آن از رود خانه هیرمند است و محصولاتش غلات می باشد و اهالی آنجا به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه و 5هزارگزی باختر شوسۀ زاهدان به زابل. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرم و معتدل با 117 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان است. آب آن از رود خانه هیرمند است و محصولاتش غلات می باشد و اهالی آنجا به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
شیر آب، شیر، شیرابه، شیر و لوله ای که آب از آن جریان یابد، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شیر شود، در اصطلاح رختشویان، آب کم: شیرآب یا شیرآبه دادن به جامه ای که قبلاًآنرا با صابون شسته اند، کمی آب بر آن ریختن، یا در کمی آب بار دیگر شستن، آب کشیدن، (یادداشت مؤلف)
شیرِ آب، شیر، شیرابه، شیر و لوله ای که آب از آن جریان یابد، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شیر شود، در اصطلاح رختشویان، آب کم: شیرآب یا شیرآبه دادن به جامه ای که قبلاًآنرا با صابون شسته اند، کمی آب بر آن ریختن، یا در کمی آب بار دیگر شستن، آب کشیدن، (یادداشت مؤلف)
نامی که در دامغان و خوار به پده دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونۀ آن در ایران موجود است. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189)
نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونۀ آن در ایران موجود است. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189)
دهی است ازبخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 32 هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به سکوهه و 3هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل با 95 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است ازبخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 32 هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به سکوهه و 3هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل با 95 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)