جدول جو
جدول جو

معنی شیب آب - جستجوی لغت در جدول جو

شیب آب
از بلوکات ولایت سیستان ایران، عده قراء آن 50، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
جایی یا زمینی که آب نداشته باشد، کنایه از بی رونق، بی طراوت، کنایه از رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخ آب
تصویر یخ آب
آبی که با یخ سرد کنند، آب یخ، در کشاورزی آبی که در زمستان به مزارع می دهند تا کرم های زمین کشته شوند و خاک آن نیز نرم و سست و پوک شود
فرهنگ فارسی عمید
آبشار، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 7هزارگزی باختری سکوهه با 1200 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خِ دِ)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه و 5هزارگزی باختر شوسۀ زاهدان به زابل. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن گرم و معتدل با 117 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان است. آب آن از رود خانه هیرمند است و محصولاتش غلات می باشد و اهالی آنجا به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نی کوتاه و باریکی که در داخل قلیان در میان آب قرار دارد. نیاب
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری)
نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
شیر آب، شیر، شیرابه، شیر و لوله ای که آب از آن جریان یابد، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شیر شود، در اصطلاح رختشویان، آب کم: شیرآب یا شیرآبه دادن به جامه ای که قبلاًآنرا با صابون شسته اند، کمی آب بر آن ریختن، یا در کمی آب بار دیگر شستن، آب کشیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نامی که در دامغان و خوار به پده دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونۀ آن در ایران موجود است. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی رونق، (برهان) (آنندراج) (شرفنامه)، بی طراوت، پژمرده:
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد،
سوزنی،
لغت نامه دهخدا
دهی است ازبخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 32 هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به سکوهه و 3هزارگزی خاور شوسۀ زاهدان به زابل با 95 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
آب نیل، رجوع به نیلاب شود:
چو گلنارگون کسوت آفتاب
کبودی گرفت از خم نیل آب،
نظامی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گلاشکر بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 60هزارگزی شمال باختری کهنوج سر راه مالرو گلاشکرد به بافت، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کنایه از نهنگ است. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، تمساح. (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی در شرق دریاچۀ زره به سیستان، به روزگار قدیم آنرا پیش زره میخواندند، (تاریخ سیستان ص 297 ح و 378 ح)، و رجوع به پیش زره شود
لغت نامه دهخدا
آبی که قبلاً زمین باغ را دهند تا بیل زدن آسان باشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پسین آب که کشت را دهند پس درو کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
بدون آب فاقد آب، بی رونق بی طراوت، بی آبرو بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر آب
تصویر سیر آب
کسی و چیزی که از آب سیر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر آب
تصویر زیر آب
مجرائی است در ته مخزنهای آب که هنگام خالی کردن آب آنرا بگشایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیز آب
تصویر تیز آب
به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک
فرهنگ لغت هوشیار
شربت ساخته از آب که شکر در آن کنند ما السکر. یا شکر سوزان. چیزی نظیر نبات سوخته، رنجش اندکی که میان دو دوست پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاد آب
تصویر شاد آب
پر آب سیراب آبدار، تازه طری، شاد شادمان مسرور، چراگاه سبز
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که هر موجود از آن بوجود آید، ذات خدا هویت حق تعالی. خدا نفس الرحمن، رحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی آب
تصویر پی آب
ترنگوت
فرهنگ لغت هوشیار
خشک، فاقد آب
متضاد: آبدار، پرآب، بی طراوت
متضاد: باطراوت، بی آبرو، بی اعتبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع گیل خاران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
شیر برنج
فرهنگ گویش مازندرانی